مهدی جونمهدی جون، تا این لحظه: 4 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

دلنوشته های مامانی

آرزو برای داشتن تو

سلام خوبی عزیزم نمیدونم این روزها برای داشتن تو بی قراری میکنم راستش خیلی لحظه شماری میکنم عزیزم نمیدونم چرا این جوری شدم 😍😍😘 ولی مجبورم سه ماه هم صبر کنیم . چون هم به سلامت دندون هام برسم هم قبلا مکمل و ویتامین مصرف کنم هم یه سری آزمایش های ضروری قبل از بارداری بدم وای چه قدر سخته چه جوری صبر کنم وای کاش زودی تموم بشه 🙁. خیلی دلم میخاد ببینم دختری یا پسری چه شکلی میشی ....😍❤️ البته دختر و پسر فرق نداره سالم بودن مهمه😍  
2 اسفند 1397

و این ماجرا ها ادامه داره ......

سلاممممممممممممممممممممممممم خوبی فندق ؟ من هنوزم دنبال چیزهای قشنگ هستم . دوشنبه هفته آینده میرم دکتر عزیزم تا ببینیم دیگه کلا یواش یواش تکلیف شما هم معلوم میشه 😅ببینیم کی میای 😂 این خوشگله؟ ...
25 بهمن 1397

و من همچنان در پی یافتن بهترین مدل ها ......

قربونت برم مامانی . هرروز یه زمانی را اختصاص دادم به گشتن و جمع کردن اطلاعات برای داشتن فرزند سالم و پیدا کردن مدل های خوشگل برای سیسمونی و لباس و تخت و ازاین چیزها . به نظرم این خوشگله ها با نمکه . الهی نی نی را بذاری تو این لالا کنه . ...
21 بهمن 1397

اولین خرید برای عزیز دلم

سلام عزیزم خیلی وقت بود با محمد جون نرفته بودیم جایی . تصمیم گرفتیم با هم بریم یه گشتی بزنیم همین شد که جمعه پیشنهاد دادم بریم مهاباد . درسته چند ساعتی راه بود ولی خب با هم که باشیم خوش میگذره .  خلاصه دور بر 11 رسیدیم و رفتیم بازار و پاساژ و منم که دلم وا رفته بود برای پتوهای بچه گانه  ولی خب ما نمیدونیم که شما دختری یا پسر . برای همین نه تونستم رنگ صورتی بخرم نه آبی. قرمزخریدم که برای هردو میشه استفاده کرد. حالا این وسط بابای آینده محمد جون میگفت عجب نیومده پتوشو گرفتی چه مامانی هستی تو جوجو کوچولو ببین بچه به دنیا بیاد چیکار میکنی تو . نازییییییییییییی نازی . خلاصه که خیلی خوش گذشت.
21 بهمن 1397

بدون شرح

سلام عزیزم میدونی چند وقتی هست میرم وبلاگ نی نی های دیگه و خاطرات اونا رو میخونم ببینم چیکار میکنن یا مامانی های دیگه چی مینویسن خیلی دلم میخاد تو باشی و منم خاطراتت را بنویسم . خلاصه که منتظرت هستم و اصلا باورم نمیشه که تا این حد بی صبرانه منتظرم تا وجودت را حس کنم .کم مونده زنگ بزنک دکتر و وقت بگیرم که هفته بعد باید بریم واقعا تا یه سری مکمل و ویتامین بده . تازه خیلی تلاش کردم وزنم شده 52 . با اون مکمل ها و ویتامین ها هم شاید بشه 53 یا 54 خلاصه . 11 بهمن برای باباجونی منظورن بابای من هست تولد گرفتیم سوپرایزش کردیم اصلا نمیدونست که تولدش هس و وقتی اومد خونه ما اگر بهش نمیگفتیم که تولدت هس بازم نمیفهمید 😆 خلاصه که حسابی سورپرایز شد انشاالله ...
16 بهمن 1397

این روزها

سلام عزیزم . این روزها من همه تلاشم اینه که خودم را سالم تر و آماده تر کنم برای شما . همچنین بابا جونی که خیلی تلاش میکنه . من همه فکرم تو و بابایی هستی . از یه طرف نگرانم از یه طرف هی با خودم فکر میکنم قراره چه شکلی بشی چه جوری بشی . اولش با خودم فکر کردم بذار کلاسهای زبانم تموم بشه به هر حال من هر چی دانشم و اطلاعاتم زیاد باشه تو آینده تو تاثیر گذاره خیلی معتقدم به این که بار علمی خیلی مهمتره و تاثیر گذار . و اینکه بدنم سالم باشه دارم وزنم را نرمال میکنم و بسی سخته این کار . دیروز هم مرخصی بودم و به خودم استراحت دادم خیلی وقت بود درست و حسابی لالا کردم . تصمیم دارم یه ویزیت دکتر هم برم بعدا تا بگه چه جوری ویتامین هارو مصرف کنیم تا شما سالم...
20 دی 1397

امروز ...

فندق مامانی امروز که سرکار بودم خیلی دلم میخاست برم خونه ببینم از بابایی چه خبر اما نشد . قربونت برم خیلی داشتم فکر میکردم و به این نتیجه رسیدم که اصلا هیچ فرقی نداره که شما پسر باشی یا دختر . هر چی خدا صلاح بدونه برای من و بابایی کافیه عزیزم ما فقط تلاش میکنیم تا همه چی برات فراهم بشه . و اینکه سالم و سرحال باشی نفسم . منم که کنجکاو هرروز میرم عکس سیسمونی نی نی های دیگه را نگاه میکنم و مدل های مختلف را بررسی میکنم هی تو ذهن خودم میگم این جوری باشه اون جوری باشه .و کلی تو ذهنم کلنجار میرم . هر روز دارم تلاش میکنم سالم تر باشم فقط به خاطر شما . چون باید تغذیه ام سالم باشه و...... نازی نازی نازییییییییییییییییییییییی ...
20 آذر 1397

شروع به کار وبلاگ جوجو کوچولو

سلام عشق مامانی و بابای . خیلی هیجان زده ام الان چون دارم برای عزیز دلم مینویسم ولی باید بگم شما هنوز وجود نداری دلمون میخاد یه برنامه ریزی درست و حسابی داشته باشیم حالا اومدم به نی نی وبلاگ و دارم مطالب و خاطرات نی نی های دیگه را میخونم. امیدوارم روزی برسه که خودت بیای و اینجا خاطراتت را بنویسی .   بابایی سرما خورده وامروز مرخصی گرفته . و منم که سرکارم خیلی دلم میخاد برم خونه ببینم چه خبر.مامانی یه مهندسه و مترجم و بابایی کتابدار . مامانی و بابایی خیلی برنامه ریزی های خوبی برات دارن باید بگم بابایی خیلی زحمت میکشه تا همه چیز تو زندگی مون خیلی خوب و عالی پیش بره . ...
20 آذر 1397